هواي شرجي و گرما و عصر روز بهاري
و آسمان جنوبي صداي سار و قناري
نه باد ميوزد و نه دلم گرفته از اينجا
فقط به فکر عبورم فقط به فکر فراري
ازين سکوت رسيده و اين غريبي هبهم
ازين هميشه همينطور و قصه هاي شعاري
ولي چه ساکت و سردم چقدر خسته و
و دلخوشم به سرودن به نغمه هاي سه تاري
به لحظه هاي نشستن کنار بغض شکسته
به اين که ميشوم از لابه لاي خاطره جاري
هواي شرجي و گرما ، غروب روز بهاري
خيال بافي ممتد ، پناه گاه اجاري .
از لیلا ،نویسنده شورشرجی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر