شماره جدید مجله نجوم رو نمی دونم دیدید یا نه. من خودم هنوز نخوندمش ولی عکس روی جلدش برام خیلی جلب بود. بگذریم که نشان سفر دوستان عزیزم ،بابک ،شادی و سیاوش به آمریکای مرکزیه و خب جذابیت های ویژه این جریان، اون لباسی که از طرف بچه ها تن اون خانوم های بومی شده برام جالب بود که تو نگاه اول به چشم میزنه.
از این جریان که بگذریم دیروز تو وبگردی هام به وبلاگ پوریا ناظمی برخوردم که در مورد برداشتهای آماتورهای ایرانی از دو سفر اخیر آماتورها به جنوبگان و آمریکای مرکزی مطالبی نوشته بود. متاسفانه اون زمان که من با آماتورهای تهرانی به اصطلاح میپریدم! از حضور ایشون استفاده نبردم. همین روزها که کمی سرم خلوت بشه میخوام در مورد اظهار نظر ایشون نظر خودمو بنویسم.
راستی یادم رفته بود، دیشب جاتون خالی یه عروسی باحال دعوت بودیم. گذشته از عروسی ، کسانی رو اونجا دیدم که سالها بود ندیده بودمشون. اول معلم گیتار سالهای دورم. اجرای موسیقی جشن به عهده اون و گروهش بود. وافعا یه کار حرفه ای. واقعا گیتار زدنش عالی بود. صدای بینظیری که از گیتار آریس میومد در کناردرام فوق العاده همکارش با همراهی سینتی سایزر و البته نور پردازی های واقعا بی نظیر چند ساعتی باعث شد فراموش کنم که تو چه مملکتی زندگی میکنم. دمش گرم.
شخص بعدی استاد شخیص شیمی سال 2 دبیرستانمون بود که یه کاری با ما کرد که هرچی عشق به شیمی بود تبدیل به تنفر شد. دم استد صفا هم گرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر